كَذَّبَتْ ثَمُودُ ماض وفاعله بِطَغْواها متعلقان بالفعل والجملة مستأنفة | يتيمى از خويشاوندان را 15 |
---|---|
مؤلف: در الدر المنثور هم اين معنا به چند طريق از على عليه السلام و انس و ابى امامه و ديگران از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم نقل شده |
معطوفة على ما قبلها أيضا.
سپس مى گويد: قريش احترام مكه را رعايت مى كردند، ولى حرمت محمد صلى اللّه عليه و آله و سلم را پاس نمى داشتند، و بدين جهت بود كه خداى تعالى فرمود: لا اقسم بهذا البلد و انت حل بهذا البلد ، و منظورش اين است كه مردم اين شهر تو را در اين شهر بى حرمت كردند، رسالتت را تكذيب نموده دشنامت گفتند، با اينكه اگر كسى پدرشان را مى كشت آن قاتل را تعقيب و دستگير نمى كردند، قاتلان شاخه اى از درخت حرم را به گردن مى انداختند و از خطر انتقام ايمن مى شدند، و ليكن رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم را كه حرمت مكه به طفيل وجود او بود ، بى احترامى مى كردند آن هم به نحوى كه با هيچ كس آنطور بى حرمتى روا نمى داشتند، و لذا خداى تعالى اين رفتار را بر آنان خرده گرفت | و معناى آيه اين است كه : انسان مورد بحث به هيچ عقبه اى قدم ننهاد، نه بنده اى آزاد كرد، و نه در روز قحطى طعامى داد، نه به يتيمى خويشاوند، و نه به مسكينى خاك نشين |
---|---|
بعضى مراد از والد را رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم و مراد از ماولد را امت او دانسته اند، به اين دليل كه آن جناب به منزله پدر امت است، ولى همه اين وجوه از نظر لفظ و سياق، وجوه بعيدى است | أَوْ حرف عطف إِطْعامٌ معطوف على فك فِي يَوْمٍ متعلقان بما قبلهما ذِي صفة يوم مَسْغَبَةٍ مضاف إليه |
حارث گفت اى واى از روزى كه بدين محمد در آمدم همه اموالم در كفارات و انفاقات از بين رفت.
8وَأَنْتَ حِلٌّ الواو اعتراضية ومبتدأ وخبره والجملة معترضة لا محل لها بِهذَا متعلقان بما قبلهما الْبَلَدِ بدل من اسم الإشارة | فَكُّ خبر لمبتدأ محذوف رَقَبَةٍ مضاف إليه |
---|---|
و معناى دو آيه اين است كه هر چند قسم لازم ندارد ولى سوگند مى خورم به اين شهر، شهرى كه تو در آن اقامت دارى، و اين تعبير توجه مى دهد به اينكه مكه به خاطر اقامت آن جناب در آن و تولدش در آن شرافت يافته | عَلَيْهِمْ جار ومجرور خبر مقدم نارٌ مبتدأ مؤخر مُؤْصَدَةٌ صفة والجملة مستأنفة |
ديگر گفته اند: مراد از والد ، متولد و از ماولد غير متولد است و قائل اين وجه كلمه ما را نافيه گرفته، نه موصوله.